سفارش تبلیغ
صبا ویژن
خداوند ـ عزّوجلّ ـ، آزرمگین و پوشیده رادوست دارد . پس هرکس از شما غسل کرد، خود را بپوشاند . [رسول خدا صلی الله علیه و آله]
پاکت بلاگ
 
 RSS |خانه |ارتباط با من| درباره من|پارسی بلاگ
»» آخرین یادداشت خوش آمدید

 

خوش آمدید



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » حسام الدین شفیعیان ( جمعه 95/2/17 :: ساعت 5:28 عصر )
»» دانلود نوحه خدایی خدا غریبه

دانلود نوحه خدایی خدا غریبه   [لینک]========== ============



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » حسام الدین شفیعیان ( جمعه 95/2/17 :: ساعت 5:0 عصر )
»» مثنوی از آدم تا خاتم

چون محمد زاده شد یک ساله شد

پس حلیمه از برایش دایه شد

برد او را سوی صحرا و دیار

شد برایش دایه و غمخوار و یار

دید از کودک صفای دیگری

برکت و مهر و وفای دیگری

همچنان او را بجانش دایه شد

تا که کودک همچنان پنج ساله شد

داد کودک را به مادر کو زجان

گریه می کن از فراقش در نهان

رفت مادر از برش سال دگر

گرچه از سررفته بودی ش پدر

گشت عبدلمطلب او را کفیل

بود تا هشت سالگی او را وکیل

پس ابوطالب عم آنجناب

قیم او گشت تا دور شباب

بس امانتداربودی حضرتش

زین بدی نامش امین و شهرتش

چون خدیجه نام نیک او شنید

مصطفی را صاحب اکرام دید

کرد او را محرم اموال خود

کار و بار خویش دست او سپرد

همچنین گفتا خدیجه با غلام

که بیاور از محمد تو پیام

در سفر آنچه تو دیدی زین جوان

بهر من گو گفتنی های نهان

چون محمد بازگشتی از سفر

آن غلام دادی به خاتون این خبر

که کبیر اراهب نسطوریان

در میان راه دیدی این جوان

کرد راهب گریه از دیدار او

گریه ای از شوق و ذوق و آرزو

گفت حقا کاین همان آزاده است

مژده ی او را مسیحا داده است

جلوه حق ست نور عین او

هم نشان در واسط کتفین او

چون خدیجه این خبر از او شنید

پاکی روح محمد را بدید

داد پاسخ مصطفای خویش را

خواستگار باوفای خویش را

............................................

همچنان میرفت در غار حرا

جانب حق در نماز و در دعا

تا جوانی رفت و او چل ساله شد

در تب عشق خدا چون لاله شد

وحی آمد کای محمد هان بخوان

نام آن پروردگار انس و جان

گفت من خواندن ندانم ای سروش

این همی داند خدای راز پوش

باز گفتنش بار دیگر هان بخوان

تو رسولی از خداوند جهان

او به خانه آمدی در تاب و تب

ساکت و حیران فروبسته دولب

پس عرق بر صورتش چون جوی آب

جامه ای پیچیدی و رفتن بخواب

ناگهان آمد دوباره آن سروش

که بپاخیز و بترسان سخت کوش

تا سه سالی دعوت او در نهان

تا به فرمان خدا کردی عیان

مجلسی آراست از صدق و صفا

کرد دعوت از عشیره مصطفی

گفت با خویشان که این دین من ست

راه و رسم حق و آیین من ست

جز خدای پاک بی همتای فرد

کاین جهان را او چنین بنیاد کرد

نیست غیر او خدایی در جهان

مابقی مخلوق و زی او بندگان

من نیم جز بنده ای همچون شما

وحی می آید مرا از آن خدا

هر که اینک او مرا یاری کند

در ره حق او وفاداری کند

هست بی شک او مرا همچون وزیر

بعد من باشد شما را او امیر

جملگی خاموش و سرهاشان بزیر

تو بگفتی ناشنیده این حقیر

ناگهان برخاستی از آن میان

کودکی شیرین زبان و با کیان

گفت اینک من ترا یاری کنم

تا دم آخر وفاداری کنم

من نمی گویم سخن کردار من

راست گرداند همی گفتار من

عاقبت آن مشرکان از فرط خشم

دوخته برجان پیغمبر دوچشم

آمدی از هر قبیله یک جوان

جانب بیت پیمبر پادوان

برکشیده تیر آخر از کمان

بهر جان آن رسول مهربان

کرد هجرت زی مدینه مصطفی

خفته در بستر بجایش مرتضی

هست هجرت موجب رشد و کمال

هست هجرت موجب مجد و جمال

هست هجرت نقطه ی عطف هدف

هست هجرت سرگشای صد صدف

هست هجرت باعث پرواز جان

سوی جانان میبرد صاحبدلان

مکیان از دین او "رو تافته

اوس و خزرج سوی او بشتافته

تا برای یاری آن نازنین

باز خوانندش زی آن سرزمین

گر خدا بندد دری از حکمتش

باز بگشاید دری ازرحمتش

زی مدینه آن نبی از فرط جور

میرود با همرهش از غار ثور

آمده انصار با آغوش باز

 

پیشباز آن نبی با برگ و ساز

 


مثنوی از آدم تا خاتم/زنده یاد استاد محمد جواد شفیعیان/


نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » حسام الدین شفیعیان ( جمعه 95/2/17 :: ساعت 3:23 عصر )
»» از آدم تا خاتم

پس پیمبر گفت با آن بندیان

هست ایا مرشما را در میان

کوبیاموزد خط و خامه را

بهرده مسلم کتاب و نامه را

پس کنم آزاد او را بیدرنگ

گرچه با ما آمده ازراه جنگ

خط و آزادی در آن همسنگ بین

علم و حریت در آن همرنگ بین

این چنین است شیوه ی آیین ما

شیوه ی پیغمبر و هم دین ما

گفت پیغمبر که دانش را طلب

گربه چین باشد نباشد در حلب

کسب دانش بهر مسلم واجب است

جهل او را سوی حق چون حاجب است.

 

 

دامن کوه احد سال دگر

شاهد جنگ قوای خیر وشر

گفت پیغمبر به یارانی زخود

حافظ این تنگه باشید در احد

هان مباداتنگه را کرده رها

تانیاید دشمن ما از قفا

کرده آهنگ هزیمت کافران

خواب غفلت آمده برناظران

مسلمین سرگرم در میدان جنگ

گشته مشغول غنایم بیدرنگ

بار دیگر کافران گشته روان

چون حرامی که زند بر کاروان

عرصه را بر مومنان آورده تنگ

تا بگیرند انتقام خود به جنگ

پس شهادت یافت حمزه آن بزرگ

 

آن مسلمان سلحشور سترگ

محمد جواد شفیعیان



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » حسام الدین شفیعیان ( جمعه 95/2/17 :: ساعت 3:18 عصر )
»» از آدم تا خاتم

کرد پیغمبر عزیمت مکه را

قلب توحید جهان و کعبه را

با هزاران مسلم پاک و غیور

با توکل بر خداوند غفور

رفت بیرون از مدینه با سپاه

در پناه و سایه لطف اله

پا نهاد بر دوش پیغمبر ولی

او که باشد بعد پیغمبر ولی

جملگی بتهای کعبه او شکست

بند شرک و کفر را از هم گسست

بعد آن بر بام کعبه شد بلال

او که بودی مظهر صدق و کمال

بانگ زیبای اذان را ساز کرد

نغمه ی توحید را آواز کرد

گرد کعبه کافران در انتظار

تاچه فرماید رسول کردگار

جملگی در ترس و لرز اضطراب

همچو سایه بر فراز موج آب

داد پیغمبر به آنان این نوید

جمله آزادید بسوی حق روید

پس منادی داد مردم را خبر

این خبر از جانب خیر البشر

بیت بوسفیان باشد این زمان

مرشما را خانه ی امن و امان

طشت آبی را بیاورده میان

بهر بیعت با زنان مکیان

تا نگه دارند راه و رسم دین

دست بردارند از هر خشم وکین

کافران از صبر او اندر شگفت

 

فتح مکه این چنین صورت گرفت

محمد جواد شفیعیان



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » حسام الدین شفیعیان ( جمعه 95/2/17 :: ساعت 3:14 عصر )
»» لیست کل یادداشت های این وبلاگ

آخرین یادداشت خوش آمدید
دانلود نوحه خدایی خدا غریبه
مثنوی از آدم تا خاتم
از آدم تا خاتم
از آدم تا خاتم
[عناوین آرشیوشده]

>> بازدید امروز: 0
>> بازدید دیروز: 0
>> مجموع بازدیدها: 5305
» درباره من

پاکت بلاگ

» فهرست موضوعی یادداشت ها
شعر[9] . دانلود .
» آرشیو مطالب
اردیبهشت 95

» لوگوی وبلاگ


» لینک دوستان

» صفحات اختصاصی

» طراح قالب